سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شتابزدگی را واگذار و در حجّت بیندیش وخود را از پریشان گویی نگاه دار، تا از لغزش ایمن بمانی . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :132
بازدید دیروز :21
کل بازدید :36439
تعداد کل یاداشته ها : 48
103/9/3
12:13 ع

بررسی اشکالات مطرح شده بر حدیث ردّ الشمس ؛

1- صحت این مطلب منجر به بطلان حساب و حرکات می گردد .

جواب : خداوند متعال خورشید را بر می گرداند و به همراه آن فلک نیز بر می گردد ، پس اختلافی در حساب و حرکات بوجود نمی آید(1) .

همچنین از سید مرتضی رحمه الله در شرح بائیه سید حمیری در این مورد چنین نقل گردیده است : « دلایل واضح و صحیح دلالت دارند بر این مطلب که فلک و آنچه در آن است از خورشید و ماه و نجوم بنفسه و بواسطه طبیعتش حرکتی ندارد (بنابر آنچه مسلمانان به آن هدایت گردیده اند) و این خداوند تعالی است که به حرکت آورنده و بر گرداننده آن به اختیار خود می باشد و ما دلایل آن را در بسیاری از کتابهایمان جمع کرده ایم و اینجا محل ذکر آن نمی باشد »(2) .
ابن مغازلی در کتاب مناقب می گوید : « و هذا ممکن من طرق کثیره عند الله تعالى منها أن یخلق مثل الشمس فی الموضع الذی أعادها الله إلیه ابتداء أو یهبط بعض الأرض فتظهر الشمس أو یخلق مثل الشمس فی صورتها و یجعل حکمها فی صلاه علی کحکم تلک الشمس و غیر ذلک من مقدوراته یعلمها سبحانه و قد رووا أیضا أن الشمس حبست لبعض‏ الأنبیاء فیما سلف »(3) .
( این امر از جهات زیادی ممکن می باشد از جمله اینکه خداوند در مکانی که خورشید را به سوی ایشان برگردانید مانند آن را خلق کرده باشد . و یا اینکه مقداری از زمین فرو رفته باشد و خورشید نمایان شده باشد . و یا اینکه خداوند چیزی مانند خورشید خلق کرده باشد و حکم آن را در نماز مانند حکم خورشید قرار داده باشد . و غیر این مطالب از مقدورات الهی که خداوند به آن علم دارد . همچنین خورشید برای برخی از انبیاء گذشته نگه داشته شده است ) .
البته باید توجه داشت که این احتمالات با تصریح حدیث بر بازگشت خورشید منافات دارد .
سبط ابن جوزی در جواب به جدّ خود ، در توضیح این حدیث می گوید : « و انما نقول : انها وقفت عن سیرها المعتاد . و لو رُدَّت على الحقیقه لم یکن عجباً، لأنَّ ذلک یکون معجزه لرسول اللَّه صلى الله علیه و سلم و کرامه لعلیّ علیه السلام، و قد حُبست لیوشع بالإجماع، و لا یخلو إمّا أن یکون ذلک معجزه لموسى أو کرامه لیوشع، فإن کان لموسى فنبیّنا صلى الله علیه و سلم أفضل منه، و إن کان لیوشع فعلیّ علیه السلام أفضل من یوشع، قال صلى الله علیه و سلم: «علماء أمّتی کأنبیاء بنی إسرائیل»، و هذا فی حقّ الآحاد، فما ظنّک بعلیّ علیه السلام؟ »(4) .
( مراد از ردّ الشمس توقف خورشید از حرکت معمولی می باشد نه ردّ حقیقی و اگر هم ردّ حقیقی صورت گرفته باشد عجیب نمی باشد ، زیرا آن معجزه ای برای رسول الله صلی الله علیه و آله و کرامتی برای علی علیه السلام می باشد . و خورشید بالاجماع برای یوشع متوقف گردید واین مطلب یا به خاطر معجزه ای برای موسی بود و یا کرامتی برای یوشع اگر برای موسی بود پیامبر ما از او افضل است و اگر برای یوشع بود علی علیه السلام از او افضل می باشد . پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند علمای امت من مانند انبیاء بنی اسرائیل می باشند ؛ و این مطلب راجع به همگان است پس فکر تو راجع به علی علیه السلام چیست ؟ )

2- اشکال ابن فورک در کتاب الفصول من تعلیق الاصول :

« اگر این مطلب صحیح بود همه مردم در تمام نقاط آنرا می دیدند » .
جواب علامه مجلسی رحمه الله : « همان جوابی که در مورد انشقاق قمر گفته شد »(5).
ایشان در مورد شقّ القمر می گویند : « ... و من طعن فی ذلک بأنه لو وقع لما کان یخفى على أحد من أهل الأقطار فقوله باطل لأنه یجوز أن یکون الله تعالى قد حجبه عن أکثرهم بغیم و ما یجری مجراه و لأنه قد وقع ذلک لیلا فیجوز أن یکون الناس کانوا نیاما فلم یعلموا بذلک على أن الناس لیس کلهم یتأملون ما یحدث فی السماء و فی الجو من آیه و علامه فیکون مثل انقضاض الکواکب و غیره مما یغفل الناس عنه... (6).
( و سخن کسیکه طعنه زند به این مطلب به اینکه اگر انشقاق اتفاق افتاده بود بر احدی از اهل زمین مخفی نمی ماند ، باطل می باشد ؛ زیرا جایز می باشد که خداوند تبارک و تعالی آنرا از اکثر اهل زمین بواسطه ابرها و یا مانند آن محجوب نگه داشته باشد . و زیرا انشقاق در شب صورت گرفته است ، پس جایز است که مردم خواب بوده باشند و از آن اطلاع پیدا نکرده باشند ، علاوه بر اینکه همگی مردم نسبت به آنچه در آسمان و جو زمین از نشانه و علامت اتفاق می افتد فکر نمی کنند ، پس مانند حرکت ستارگان و غیر آن می باشد که مردم از آن غافل می باشند ) .
همانگونه که مشخص می باشد جواب ایشان راجع به شب بودن و خواب مردم برای ردّ الشمس کارایی ندارد .
همچنین از سید مرتضی رحمه الله در این مورد چنین نقل گردیده است : « ... فأما علم أهل الشرق و الغرب و السهل و الجبل بذلک على ما مضى فی السؤال فغیر واجب لأنا لا نحتاج إلى القول بأنها ردت من وقت الغروب إلى وقت الزوال أو ما یقاربه على ما مضى فی السؤال بل نقول إن وقت الفضل فی صلاه العصر هو ما یلی بلا فصل زمان أداء المصلی لفرض الظهر أربع رکعات عقیب الزوال و کل زمان و إن قصر و قل تجاوز هذا الوقت فذلک الفضل ثابت و إذا ردت الشمس هذا القدر الیسیر الذی تفرض أنه مقدار ما یؤدی فیه رکعه واحده خفی على أهل الشرق و الغرب و لم یشعروا به بل هو مما یجوز أن یخفى على من حضر الحال و شاهدها إن لم ینعم النظر فیها و التنقیر عنها فبطل السؤال على جوابنا الثانی المبنی على فوت الفضیله فأما الجواب الآخر المبنی على أنها فاتت بغروبها للعذر الذی ذکرناه فالسؤال أیضا باطل عنه لأنه لیس بین مغیب جمیع قرص الشمس فی الزمان و بین مغیب بعضها و ظهور بعض إلا زمان قصیر یسیر مخفی فیه رجوع الشمس بعد مغیب جمیع قرصها إلى ظهور بعضه على کل قریب و بعید و لا یفطن إذا لم یعرف سبب ذلک بأنه على وجه خارق للعاده و من فطن بأن ضوء الشمس غاب ثم عاد بعضه جوز أن یکون ذلک بغیم أو حائل » (7).
( ... اما علم اهل شرق و غرب و دشت و کوه به این مطلب ، واجب نمی باشد زیرا ما احتیاج به این حرف نداریم که خورشید از وقت غروب به وقت زوال برگشت یا چیزی نزدیک به آن بلکه می گوئیم وقت فضیلت نماز عصر بلافاصله بعد از به جا آوردن نماز ظهر چهار رکعتی ( بعد از زوال ) می باشد پس هر زمانی و اگر چه کم باشد و از این وقت بگذرد از وقت فضیلت نماز فاصله گرفته است و اگر خورشید به اندازه این مقدار کم برگردد که ممکن است به اندازه یک رکعت باشد بر اهل شرق و غرب مخفی خواهد ماند و به آن آگاه نخواهند شد ، بلکه جایز می باشد که بر حاضرین نیز اگر به آن توجهی نداشته باشند مخفی بماند . این جواب برای مورد فوت فضیلت بود ولی در مورد فوت شدن نماز بواسطه غروب خورشید باید گفت بین غروب تمامی خورشید و غروب مقداری از آن زمان زیادی فاصله نمی باشد و برگشت خورشید به این مقدار بر نزدیک و دور مخفی خواهد ماند و کسی متوجه آن نخواهد شد مگر کسی که بداند با امر فارق العاده ای صورت گرفته است ، و اگر کسی متوجه گردد که نور خورشید غائب گردید و سپس مقداری از آن بازگشت جایز است که آن بواسطه ابر یا حائلی باشد) .
باید توجه داشت که جواب اول سید مرتضی در صورت فرض بیان شده درست می باشد ولی جواب دوم ایشان تنها در صورتی درست می باشد که پاسخی برای روایاتی باشد که در آنها تصریح به برگشت خورشید به وقت فضیلت نماز عصر نشده باشد ، مگر اینکه بگوئیم این دسته از روایات در نزد سید مرتضی ضعیف بوده اند .
همچنین علامه مجلسی رحمه الله از کتاب « العلل » متعلق به محمد بن علی بن ابراهیم چنین نقل می کند :
« قَالَ الْعَالِمُ علیه السلام : عِلَّه رَدِّ الشَّمْسِ عَلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ مَا طَلَعَتْ عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ کُلِّهِمْ أَنَّهُ جَلَّلَ اللَّهُ السَّمَاء بِالْغَمَامِ إِلَّا الْمَوْضِعَ الَّذِی کَانَ فِیهِ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ أَصْحَابُهُ فَإِنَّهُ جَلَّاهُ حَتَّى طَلَعَتْ عَلَیْهِمْ 000 »(8) .
(عالم علیه السلام فرمود : علت اینکه خورشید برای امیرالمؤمنین علیه السلام برگشت و هیچ کس از آن مطلع نگردید این بود که خداوند آسمان را با ابرها پوشانید مگر مکان امیرالمؤمنین علیه السلام و یارانشان را ...)
جواب دیگری که توسط امام باقر علیه السلام در جواب ابو بصیر مطرح گردیده است ، قدرت الهی برای طولانی کردن روز می باشد که هیچ مسلمانی نمی تواند آنرا انکار نماید ؛ زیرا امر محالی نیست و با انکار آن قدرت الهی انکار می شود : « ... قَالَ قُلْتُ لَهُ إِنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّ الْفَلَکَ إِذَا تَغَیَّرَ فَسَدَ قَالَ ذَلِکَ قَوْلُ الزَّنَادِقَهِ فَأَمَّا الْمُسْلِمُونَ فَلَا سَبِیلَ لَهُمْ إِلَى ذَلِکَ وَ قَدْ شَقَّ اللَّهُ الْقَمَرَ لِنَبِیِّهِ صلی الله علیه و آله وَ رَدَّ الشَّمْسَ مِنْ قَبْلِهِ لِیُوشَعَ بْنِ نُونٍ وَ أَخْبَرَ بِطُولِ یَوْمِ الْقِیَامَهِ وَ أَنَّهُ کَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ‏ »(9).
( ابوبصیر می گوید به امام علیه السلام گفتم : آنها می گویند هنگامی که فلک تغییر کند فاسد می گردد . امام علیه السلام فرمودند : این حرف کافران است ولی مسلمانان راهی به سوی آن ندارند و خداوند ماه را برای پیامبر صلی الله علیه و آله شکافت و خورشید را قبل از آن برای یوشع بن نون بازگردانید و خبر داد به طولانی بودن روز قیامت و اینکه هزار سال از سالهایی است که آنها می شمرند) .

3- شبهه و جوابی که توسط سید مرتضی رحمه الله مطرح گردیده است :

« اقتضای این مطلب این است که امیرالمؤمنین علیه السلام بواسطه ترک نماز گناهکار باشند » .
همچنین در یکی از سایتهای متعلق به عامه چنین آمده است : « ... ان الشمس ما ترجع لا من اجل علی و لا لغیره فمن هو علی لترجع له الشمس ؛ رجل یتأخر عن الصلاه و یخطئ ، اذا کان یخطی لا یکون معصوما فقد خلف شروط العصمه التی انتم تؤمنون بها فهل تعترفون انه غیر معصوم » ؟(10)
جواب1) : « این امر موقعی عصیان به حساب می آید که بدون عذر بوده باشد . در ضمن امیرالمؤمنین علیه السلام نماز را به صورت ایماء و اشاره می خوانند و بازگشت خورشید برای این بوده است که ایشان افعال نماز را انجام دهند و به عنوان فضیلتی برای ایشان باشد و دلالت کند بر عظمت شأن ایشان .
جواب 2) : نماز ایشان به گونه ای فوت نگردید که تمامی وقت آن بگذرد بلکه زمان فضیلت آن گذشته بود (همچنانکه برخی از روایات بر آن دلالت دارند ) .
ایشان در ادامه می فرمایند : اگر کسی بگوید اگر نماز فوت نشده است پس چه فایده ای برای برگشت خورشید وجود دارد ؟ می گوئیم : برای درک فضیلت نماز در اول وقت آن و دیگر برای اینکه دلالت کند بر مرتبه بالای ایشان و جلالت قدرشان(11) در خرق عادت برای ایشان »(12) .

4 - اشکالی است که ابن تیمیه آن را مطرح کرده است ؛

و آن عدم صحت طرق این حدیث میباشد و راجع به آن مبالغه کرده است تا جایی که همه راویان آنرا ضعیف دانسته است .
متن این اشکال به این تفصیل می باشد : « قال ابوالفرج و هذا حدیث موضوع بلا شک و قد اضطرب الرواه فیه » (13).
و بعد از بیان نقل دیگری از حدیث می گوید : « ... و هذا اللفظ الرابع یناقض الالفاظ الثلاثه المتناقضه و تبین ان الحدیث لم یروه صادق ضابط بل هو فی نفس الامر مما اختلقه واحد و عملته یداه فتشبه به آخر فاختلق ما یشبه حدیث ذلک و القصه واحده »(14).
جواب : اشکال ابن تیمیه در حالی است که این افراد (راویان حدیث ) از کسانی می باشند که مسلم و بخاری در صحیحین به آنها اعتماد کرده اند . سؤال اینجاست که این سخن با اعتقاد آنها مبنی بر صحت تمامی اخبار صحیحین چگونه قابل جمع می باشد ؟! »(15)

5- اشکال دیگری که ابن تیمیه مطرح می کند

این است که : « ... و مثل هذا مما تتوفر الهمم و الدواعی عن نقله فیمتنع ان ینفرد الواحد و الاثنان » (16).
( اگر برای این واقعه اصلی وجودداشت بزرگترین عجایب عالم به حساب می آمد و دواعی نقل آن وفور پیدا می کرد و اختصاص به عده اندکی پیدا نمی کرد) .
جواب 1) :
انگیزه های عدم نقل بیشتر می باشد زیرا مردم در زمان امویین بوده اند و در بیشتر اوقات آنها دشمنان امیرالمؤمنین علیه السلام بوده اند و تلاششان نقص وارد کردن به ایشان بوده است پس چگونه می تواند این فضیلت بزرگ بینشان مستفیض گردد .
جواب 2) :
این اشکال بواسطه شقّ القمر که معجزه پیامبر می باشد نقض می گردد و امیرالمؤمنین در آن مشارکتی نداشته اند تا انگیزه ای بر مخفی نگه داشتن آن وجود داشته باشد و با این حال تعداد بیشتری از روات نسبت به روات حدیث ردّ الشمس آنرا نقل نکرده اند .
و ادعای ابن تیمیه مبنی بر فرق میان آن دو به اینکه شقّ القمر در شب و هنگام خواب مردم بوده است ، باطل می باشد ؛ به خاطر حدیثی که راجع به تفسیر ?اقترب الساعه?(17) از انس در صحیح بخاری نقل گردیده است که گفت : اهل مکه درخواست کردند که آیه ای به آنها نشان داده شود ، پس شقّ القمر به آنها نشان داده شد . (صحیح بخاری 6/252_ 253 ح 361)
و در سنن ترمذی در تفسیر این سوره از جبیر بن مطعم آمده است : انشق القمر علی عهد رسول الله صلی الله عیه و آله و سلم ... فقالوا : سحرنا محمد ! فقال بعضهم : لئن کان سحرنا فما یستطیع ان یسحر الناس کلهم . (سنن ترمذی 5/ 372 ح3289 )
جواب 3) :
سبب عدم تواتر نقل در مثل این وقایع در کتب این بوده است که اکثر مردم بی سواد بوده اند و نوشتن تاریخ و تألیف نزد نوشتن می دانسته اند رواج نداشته است ( چه در میان مسلمانان و چه در میان غیر ایشان ) و لذا مؤلفی در آن عصرها شناخته نشده است ، و از معجزات پیامبر صلی الله علیه و آله جز اندکی به ما نرسیده است و تألیف از زمان تابعین آغاز می گردد و در زمان تابعین تابعین رواج پیدا می کند ( در هنگامی که از ذکر حوادث گذشته مگر اندکی باقی نمانده است و مردم به خاطر ترس و یا دشمنی فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام را فراموش کرده اند به خصوص آنچه را که تصریح در امامت ایشان داشته باشد (18).

6-این اشکال نیز توسط ابن تیمیه مطرح گردیده است :

« إنّ خصوصیّات الروایات متنافیه من وجوه، و هو یکشف عن کذب الواقعه » (19).
( خصوصیات روایات از جهاتی با یکدیگر منافات دارند که کاشف از کذب روایت می باشد) .
جواب : « منافات خصوصیات موجب کذب اصل واقعه نمی گردد و اقتضای خطای در خصوصیات وجود دارد ؛ زیرا هیچ واقعه ای وجود ندارد که از طرق زیادی نقل گردیده باشد مگر اینکه در خصوصیات با یکدیگر اختلاف پیدا کرده اند ، حتی در مورد شقّ القمر این اختلافات وجود دارد .
همچنین اینکه منافاتی میان روایات وجود ندارد ؛ زیرا در برخی از نقلها مبالغه صورت گرفته است و مبالغه ضرری به کلام نمی زند » (20).

7- اشکال دیگری از ابن تیمیه :

« اشتمال الأحادیث على المنکرات: منها: إنّ رسول اللّه صلّى اللّه علیه و اله و سلم قال: «یا ربّ! إنّ علیّا فی طاعتک و طاعه رسولک، فاردد علیه الشمس».
قال أبو سعید: فو اللّه لقد سمعت للشمس صریرا کصریر البکره حتّى رجعت بیضاء نقیّه.
و منها: إنّها لمّا غابت سمع لها صریر کصریر المنشار.
و منها: إنّها أقبلت و لها صریر کصریر الرحى‏.
و إنّما قلنا: إنّ هذه منکرات؛ لأنّ الشمس لا تلاقی من الأجسام ما یوجب هذه الأصوات التی تصل من فلک الشمس إلى الأرض‏ » (21).
( این حدیث مشتمل بر منکرات می باشد ؛ زیرا در روایت مطلبی وجود دارد مبنی بر اینکه خورشید در هنگام برگشت صدایی مانند صدای چاه یا ارّه و یا مار چنبر زده داشت ، در حالی که خورشید با اجسام برخوردی ندارد تا موجب چنین صدایی گردد)
جواب : خداوند متعال عاجز نمی باشد از احداث صدایی تا برای گوش هم حظّی باشد از این فضیلت ، همانطوری که برای چشم می باشد و بواسطه آن یقین زیادتر گردد و توجه بیشتری صورت گیرد (22).
ادامه اشکال : مورد دیگری که به گمان ابن تیمیه جزء منکرات می باشد ؛ « خوابیدن پیامبر صلی الله علیه و آله بعد از نماز عصر می باشد در حالی که مکروه می باشد و پیامبر صلی الله علیه و آله مکروه انجام نمی دهند و همچنین ایشان چشمانشان می خوابد ولی قلبشان نمی خوابد ، پس چگونه نماز علی (علیه السلام ) فوت می گردد ؟!
متن این اشکال به این شرح است : « ... فان النوم بعد العصر مکروه منهی عنه و النبی صلی الله علیه و سلم تنام عیناه و لا ینام قلبه فکیف تفوت علیا صلاه العصر ... »(23) .
و سپس اینکه اگر فوت شدن نماز جایز می باشد ، بر علی ( علیه السلام ) گناهی نمی باشد اگر نماز را بعد از غروب بخواند و علی ( علیه السلام ) افضل از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نمی باشد ، در حالی که پیامبر (صلی الله علیه و آله) نماز عصرشان در روز خندق فوت گردید و خورشید بر نگشت.و همچنین پیامبر (صلی الله علیه و آله) و علی (علیه السلام) و سایر صحابی خوابیدند تا اینکه خورشید طلوع کرد و باز نگشت .
و اگر فوت شدن نماز حرام می باشد پس از کبائر می باشد و کسی که آنرا انجام دهد ، این مطلب عیب و نقص برای او به حساب می آید و نه منقبت » .
جواب : « همانگونه که دانستی پیامبر صلی الله علیه و آله نخوابیدند و بلکه بواسطه وحی غش کردند .
و آنچه نقل کرده است که پیامبر صلی الله علیه و آله چشمشان می خوابد و قلبشان نمی خوابد ، دلالت دارد بر کذب بودن روایتی که پیامبر صلی الله علیه و آله برای نماز صبح خوابشان برد و کذب روایت فراموش کردن ایشان نماز روز خندق را .
و با این وجود استدلال او به این دو روایت به خاطر عدم برگشت خورشید برای پیامبر صلی الله علیه و آله با وجود افضلیت ایشان بر علی علیه السلام باطل می باشد . علاوه بر اینکه افضلیت پیامبر صلی الله علیه و آله مستلزم اولویت ایشان در ردّ خورشید برای ایشان نمی باشد زیرا جایز است که برگشت خورشید برای امیرالمؤمنین علیه السلام به خاطر دفع طعنه منافقان به ایشان باشد . پس خورشید برای ایشان برگشت تا با شاهدی آشکار بفهمند که او در طاعت الهی است ، و یا غیر آن از مواردی که اقتضاء می کند که این مطلب مختص به ایشان باشد نه پیامبر صلی الله علیه و آله .
علاوه بر این علی علیه السلام نماز را ترک نکردند بلکه آنرا با اشاره خواندند ، همانگونه که برخی از روایات به آن اشاره دارند و خورشید برای ایشان برگشت تا فضیلت نماز اول وقت را درک نمایند و فضل ایشان و کمال طاعتشان ظاهر گردد و زبان منافقان قطع گردد »(24) .

8- اشکال ابن حزم ؛

ابن حزم این حدیث را جزء مواردی که شیعه در آن اختلافی ندارند معرفی می کند و با وقاهت آن را به عدم حیا و بی آبرویی شیعه نسبت می دهد .
متن این اشکال به این شرح می باشد : « ... و لا یختلفون فی أنَّ الشمس رُدَّت على علیّ بن أبی طالب مرّتین، أ فیکون فی صفاقه الوجه، و صلابه الخدّ، و عدم الحیاء، و الجرأه على الکذب، أکثر من هذا على قرب العهد و کثره الخلق » (25).
جواب علامه امینی رحمه الله : « ممکن است خواننده این تند خوئی تصور کند که تنها شیعه است که قائل به حدیث ردّ الشمس می باشد و قائل شدن به آن منکر و حرف باطلی است 000 ادب شیعه اگر چه اجازه تقابل به مثل و بدگویی به ما نمی دهد ولی ما برای خواننده حقیقت را آشکار می کنیم 000 تا ببیند بی حیایی و جرأت بر کذب را .
حدیث ردّ الشمس را جمعی از حفاظ ثبت با اسانید فراوانی بیان کرده اند و جمعی از کارشناسان بعضی از اسناد آنرا صحیح دانسته اند . و برخی دیگر اسناد دیگری را حسن دانسته اند . و جمعی سخت گرفته اند بر کسانی که بر این حدیث ایراد وارد کرده اند و آنرا ضعیف دانسته اند ، و آنها حاملان روح خبیث اموی می باشند ، یعنی ؛ ابن حزم ، ابن جوزی ، ابن تیمیه ، ابن کثیر .
و برخی انکار ایشان بر این حدیث برایشان گران تمام شده است و لذا حرف آنها را با تألیفاتشان رد کرده اند و طرق و اسانید حدیث را جمع کرده اند ، و از جمله ایشان این افراد می باشند ؛
1- أبو بکر الورّاق: صاحب کتاب «من روى ردَّ الشمس»، که آنرا « ابن شهرآشوب » در مناقب (ج2 ص 353) نقل کرده است .
2- أبو الحسن شاذان الفضلی: صاحب رساله ای در طرق حدیث، که مقداری از آن را « الحافظ السیوطی » در « اللآلئ المصنوعة » ( ج 1 ص 338 ) ذکر کرده است و گفته است : طرق این حدیث با سندهای زیادی وارد شده است و آنرا به منتهی درجه صحیح دانسته است، و با ابن جوزی به خاطر طعنه اش به بعضی از راویان این حدیث به منازعه پرداخته است .
3- الحافظ أبو الفتح محمد بن الحسین الأزدی الموصلی: صاحب کتابی که اختصاص به این حدیث دارد و آن را « الحافظ الکنجی » در الکفایه الطالب ص 383 ذکر کرده است .
4- أبو القاسم الحاکم ابن الحذّاء الحسکانی النیسابوری الحنفی: صاحب رساله ای با عنوان « مسأله فی تصحیح ردّ الشمس و ترغیم‏ النواصب الشُّمْس »، مقداری از آن را « ابن کثیر» در«البدایه و النهایه »ج 6 ص 88 ذکر کرده است، و ذهبی در کتاب «تذکره الخواص» ج 3 ص 1200 ذکر کرده است .
5- أبو عبد اللَّه الجعل الحسین بن علیّ البصری ثمّ البغدادی (م 399)، او فقیه و متکلم بوده است و صاحب کتاب «جواز ردّ الشمس»، که ابن شهرآشوب آن را ذکر کرده است .(المناقب ج 3 ص 353)
6- خطیب خوارزم أبو المؤیّد موفّق بن أحمد (م 568) صاحب کتاب « ردّ الشمس لأمیر المؤمنین که معاصر او « ابن شهرآشوب » آن را ذکر کرده است . (المناقب ج 2 ص 360 )
7- أبو علیّ الشریف محمد بن أسعد بن علیّ بن المعمر الحسنی (م 588). صاحب جزوه ای در جمع طرق حدیث ردّ الشمس ( لسان المیزان ج 5 ص 85 )
8- الحافظ جلال الدین السیوطی (م 911) صاحب رساله ای راجع به حدیث که آن را « کشف اللبس عن حدیث ردّ الشمس » نامیده است .
9- أبو عبد اللَّه محمد بن یوسف الدمشقی الصالحی (م 942)او شاگرد سیوطی است و صاحب جزوه « مزیل اللبس عن حدیث ردّ الشمس » که آن را « برهان الدین الکورانی المدنی » در کتاب خود « الأمم لإیقاظ الهمم » (ص 63) ذکر کرده است .
و ما نمی توانیم ذکر کنیم آن متون را و طرق و اسانید ایشان را زیرا احتیاج به تألیف کتابی حجیم که مختص به آن باشد دارد و ما در اینجا نمونه هایی از آن حفّاظ و اعلام را ذکر می کنیم ، از کسانی که بدون هیچ خدشه ای حدیث را نقل کرده اند و کسانی که راجع به آن صحبت کرده اند و آن را صحیح دانسته اند . و این امر قانع کننده و کافی است (26) ؛
1- حافظ «ابو الحسن عثمان بن ابى شیبه عبسى» کوفى متوفى 239 در سنن خود حدیث را ذکر کرده است.
2- حافظ «ابو جعفر احمد بن صالح» مصرى متوفى 248، کسى است که شیخ بخارى در صحیحش و دیگران، اتفاق بر وثاقتش کرده‏اند، به دو طریق، از اسماء بنت عمیس نقل کرده و گفته است: کسى که راه دانش پوید، نشاید از حدیث اسماء که از رسول خدا نقل کرده سرپیچى کند زیرا این حدیث از بزرگترین علائم نبوت است .
3- «محمّد بن حسین ازدى» متوفى 277 در کتاب خود «فى مناقب على رضى اللّه عنه» همانطوری که آنرا ابن ندیم و کورانی و غیر آنها نقل کرده اند . ( مراجعه کنید به لسان المیزان 5 / 140) .
4- حافظ «ابو بشر محمّد بن احمد دولابى» متوفى 310 در کتاب خود «الذریّه الطاهره» (ص 191 ح 157) حدیث را نقل کرده است(27) .
5- حافظ «ابو جعفر احمد بن محمّد طحاوى» متوفى 321 در «مشکل الاثار» ج 3 ص 63 حدیث را به دو لفظ آورده و گفته است «این دو حدیث هر دو ثابت، و روات آن ثقه می باشند .
امینى گوید : تصدیق به صحت حدیث و قاطعیت آن از ابى جعفر طحاوى در کتب قوم مانند شفاى قاضى و دیگران به تواتر رسیده است و ما به همین زودى به تصریحات آنان میپردازیم ولى دست امین چاپ که باید ودیعه‏هاى اسلامى را حفظ کند، آن را از کتاب «مشکل الاثار» تحریف کرده است . - زنده باد امانت-
قضاوت ابن جوزى اینست که: حدیث مجعول و روایت آن مضطرب مى‏باشد، زیرا احمد بن داود، فضیل بن مرزوق، و عبد الرحمن بن شریک در اسناد روایت‏اند، و متّهم در میان آنها ابن عقده است که رافضى بوده است .
اما ایراد ابو المظفر بر ابن جوزى، خلاصه‏اش این است که: « قول جدّی بأنَّه موضوع دعوى بلا دلیل، و قدحه فی رواته لا یرِد لأنّا رویناه عن العدول الثقات الذین لا مغمز فیهم، و لیس فی إسناده أحد ممّن ضعّفه، و قد رواه أبو هریره أیضاً، أخرجه عنه‏ ابن مردویه، فیحتمل أنَّ الذین أشار إلیهم فی طریقه ، و اتّهام جدّی بوضعه ابن عقده من باب الظنّ و الشکّ لا من باب القطع و الیقین، و ابن عقده مشهور بالعداله، کان یروی فضائل أهل البیت و یقتصر علیها، و لا یتعرّض للصحابه- رضی اللَّه عنهم- بمدح و لا بذمّ، فنسبوه إلى الرفض ... ».
( گفتار جدّ من مبنی بر موضوعه بودن روایت ادعایی بدون دلیل می باشد . و طعنه او بر راویان حدیث وارد نمی باشد زیرا ما آن روایت را از عادلان ثقه که ایرادی بر ایشان نمی باشد روایت کرده ایم و هیچکدام از کسانی که او آنها را ضعیف دانسته است در اسناد آن وجود ندارد . البته ابو هریره نیز همین حدیث را نقل کرده که ابن مردویه از او روایت مى‏کند، شاید راویانی که او به آنها اشاره کرده است در طریق او باشند.
و اینکه جدّ من، ابن عقده را متهم دانسته ، از روى گمان و تردید است نه از روى قطع و یقین و ابن عقده مشهور به عدالت است، او همیشه فضائل اهل بیت را روایت مى‏کرد و بر آن‏ها اکتفا مى‏نمود و چون متعرض مدح و ذمّ صحابه نمى‏شد او را به رفض نسبت داده‏اند000 ) .
و در شرح همزیه بوصیرى (ص 133) در حدیث «شق القمر» گوید: متناسب با این معجزه، معجزه ردّ الشمس پیغمبر صلی الله علیه و سلم بعد از غروب حقیقى وقتى که پیغمبر صلی الله علیه و سلم خوابیده بود مى‏باشد (تا آنجا که گوید) پس خورشید باز گشت تا على (علیه السلام)نماز عصر را به طور اداء بخواند و به عنوان کرامتی برای پیغمبر صلی الله علیه و سلم باشد . و در صحت این حدیث اختلاف شده ، برخى قطع به جعلی بودن آن دارند و عده ای دیگر آن را صحیح می دانند و حق همین سخن است ، آنگاه تصریح کرده که از دو روایت اسماء یکى صحیح و دیگرى حسن است.
33- «ملّا على القارى» متوفى 1014 در کتاب «مرقاه» ،شرح مشکوه، ج 4 ص 287 گوید: امّا ردّ الشمس پیغمبر صلی الله علیه و سلم از اسماء روایت شده است (آنگاه حدیث را ذکر کرده) و پس از ذکر کلام عسقلانى نامبرده گوید: از اینجا دانسته مى‏شود ردّ الشمس معنى‏اش، تأخیر خورشید است. یعنى نزدیک بود غروب کند پیغمبر (صلی الله علیه و آله ) آن را متوقف کرد . و بدین ترتیب ایرادى که بعضی گرفته‏اند که: «و از غفلت جعل کننده این حدیث این که آن را به صورت فضیلتى نگریسته و توجه به عدم فایده‏اش نکرده است ؛ زیرا نماز عصرى با غروب خورشید قضاء می شود و بازگشت خورشید آن را اداء نمى‏سازد» ، دفع می گردد . علاوه بر اینکه قضاء نشدن نماز را با بازگشت خورشید مى‏توان از خصوصیات و امتیازات دانست و آن در معجزات بلیغ تر می باشد و الله اعلم بتحقیق الحالات .
گفته شده است : تعارض دارد این حدیث با حدیث صحیحى که رسیده است: « لم تحبس الشّمس على احد الّا لیوشع » (خورشید بر احدى جز یوشع بازداشت نشده است ).
جواب داده می شود : مقصود اینست که خورشید بر هیچ پیغمبرى غیر از من باز نگشته مگر براى یوشع .
34- نور الدین حلبى الشافعى» متوفى 1044 ، در «السیره النبویه»(السیره الحلبیه ج 1 ص 386) گوید: امّا بازگشت خورشید پس از غروب براى پیغمبر صلی الله علیه وسلم ، در خیبر اتفاق افتاده و از اسماء بنت عمیس روایت شده (و پس از ذکر حدیث گوید:) بعضى گویند: براى کسانى که راه دانش پویند، شایسته نیست از حفظ این حدیث تخلف کنند زیرا این حدیث از بزرگترین علائم نبوت است و حدیثى است متصل، و در «امتاع» آمده است که : این روایت از پنج طریق روایت شده و آنها را ذکر مى‏کند و بدین ترتیب، آنچه از ابن کثیر از پیش نقل کردیم که گفته، حدیث را تنها یک زن مجهول از اهل بیت که حالش نامعلوم است نقل کرده، مردود مى‏گردد، و همچنین رد می گردد کلام ابن جوزی که: «این حدیث بدون شک جعلی است» . آنگاه از امتاع، پنجمین حدیثش را ذکر کرده، و از سبط ابن جوزى داستان ابى منصور مظفر واعظ را در ص412 حکایت مى‏کند.
35- «شهاب الدین خفاجى الحنفی» متوفى 1069 ، در شرح الشفاء ج 3 ص 11 گوید: طبرانى به اسناد مختلف از رجالى که اکثر آنها مورد وثوقند حدیث را روایت کرده است و در ص 12 گوید: یکى از شارحان بر این حدیث اعتراض کرده و گفته: «این حدیث دروغ و رجالش مورد ایراد، دروغگو، و جعّال مى‏باشند»، او نمى‏داند که حق خلاف آن است، و او از کلام ابن جوزى به این اشتباه افتاده، غافل از اینکه کتاب ابن جوزى اکثر مطالبش مردود است ، چنانکه خاتمه الحفاظ سیوطى و نیز سخاوى گفته‏اند: ابن جوزى در کتاب موضوعاتش خود را سخت به زحمت انداخته تا جائیکه بسیارى از احادیث صحیح را چنانکه ابن صلاح اشاره کرده، در ردیف مجعولات آورده است.
و مصنف رحمه الله حدیث را صحیح دانسته و اشاره کرده است که تعدد طرق آن شاهد صدقى بر صحتش می باشد و قبل از او بسیارى از امامان مانند طحاوى صحتش را تأیید کرده‏اند. ابن شاهین، ابن منده و ابن مردویه، و طبرانى در معجمش آن را نقل کرده و طبرانى افزوده است: حدیث حسن است و عراقى آن را در تقریب ذکر کرده (آنگاه پس از نقل عبارت حدیث گوید) : اینکه ابن جوزى گفته است با وجود قضا سودى در بازگشت خورشید نیست، بى وجه است زیرا فوت نماز بر اثر عذرى که مانع از اداء نماز بوده صورت گرفته، و آن عذر مزاحمت نکردن پیغمبر صلی الله علیه و سلم بوده است و این خود فضیلتى است ،آن هم چه فضیلتی ، و چون خورشید بازگشت على (علیه السلام) فضیلت اداى نماز را نیز درک کرد (تا آنجا که گوید) : سیوطى درباره این حدیث تصنیف مستقلى دارد که نام آن را «کشف اللبس عن حدیث ردّ الشمس» گذاشته است و قبل از او ابى الحسن فضلى شبیه این تصنیف را آورده و طرقش را با اسانید بسیار آورده است و صحتش را به حد اعلى تأیید کرده و با ابن جوزى که در بعضى از رجال آن خدشه وارد ساخته، به مخالفت برخاسته است 000 .
36- «ابو العرفان شیخ برهان الدین ابراهیم بن حسن بن شهاب الدین الکردی الکورانی المدنی» متوفى 1102 حدیث را در کتابش «الأمم لإیقاظ الهمم» ص63 به نقل از کتاب «الذریه الطاهره»(ص 129 ح 156) اثر حافظ ابی بشیر الدولابى، ذکر کرده است 000 .
سپس گوید: حافظ جلال الدین سیوطى در جزوه «کشف اللبس فی حدیث ردّ الشمس» گوید: حدیث ردّ الشمس معجزه پیغمبر ما محمّد (ص) است، و امام ابو جعفر طحاوى و دیگران این حدیث را صحیح میدانند و حافظ أبو الفرج ابن جوزى که این حدیث را جزو مجعولات قرار داده، افراط کرده است و شاگرد محدث سیوطی « ابو عبد اللّه محمّد بن یوسف دمشقى صالحى» در جزوه «مزیل اللبس عن حدیث ردّ الشمس» گوید: بدان که این حدیث را طحاوى در کتاب شرح مشکل الاثارش از اسماء بنت عمیس به دو طریق روایت کرده و گفته است این دو حدیث هر دو ثابت و محقق است و راویان هر دو ثقه و مورد اطمینان‏اند. و قاضى عیاض در الشفاء و حافظ ابن سیّد الناس در «بشرى اللبیب» و حافظ علاء الدین مغلطاى در کتاب «الزهر الباسم» آن را نقل کرده و حافظ ابن الفتح الازدى صحت آن را تأیید، و حافظ ابو زرعه ابن العراقى (طرح التثریب ج 7 ص 247)، و شیخ ما حافظ جلال الدین السیوطى در «الدرر المنتثره فی الاحادیث المشتهره»(ص23) آن را حسن دانسته‏اند.
حافظ «احمد بن صالح» گوید: در عظمت این حدیث کافى است که هر کس در طریق دانش گام بردارد، شایسته نیست از حدیث اسماء تخلف کند، زیرا این حدیث از بزرگترین علائم نبوت است.
و حافظان احادیث بر ابن جوزى که حدیث را در کتاب موضوعاتش آورده، به شدت ایراد گرفته‏اند، حافظ «ابو الفضل ابن حجر» در باب قول النبى صلی الله علیه و سلم «احلّت لکم الغنائم» از کتاب فتح البارى بعد از ایراد حدیث گوید: ابن جوزى اشتباه کرده است که آن را در موضوعات آورده است. من این سخن را از خط ابن حجر نقل کردم.

با توجه به آنچه بیان گردید به نظر می رسد حدیث ردّ الشمس ، به غیر از مواردی که اشاره شد و دارای مشکل متنی بود ، غیر قابل انکار باشد و همانگونه که گذشت از میان علمای شیعه کسی را پیدا نکردیم که این حدیث را رد کرده باشد و همچنین به غیر از تعداد اندکی از علمای متعصب اهل سنت که به بررسی شخصیت ایشان پرداختیم ، سایر علمای شاخص ایشان این حدیث را تأیید کرده اند .
تعداد زیادی از علما (اعم از شیعه و سنی) نیز تصریح به صحت روایت کرده اند و سعی خود را برای دفاع از آن به کار گرفته اند .
اشکالات مطرح شده نیز پاسخ داده شده است که در فصل دوازدهم به صورت نسبتا مفصل به آن پرداخته شد .
همچنین باید توجه داشت که معجزه موقعی معجزه خواهد بود که از درک و فهم بشر فراتر بوده و با نیروی عادی قابل اجرا نباشد و لازمه آن اتصال به نیرویی ماوراء الطبیعه می باشد ، لذاست که تنها اولیای الهی و خاصان او قدرت بر انجام آن به اذن الهی دارند .
آنچه در این مختصر جلب توجه می کند سکوت در برابر نقل ردّ الشمس برای حضرمی از طرف کسانی است که برای انکار این روایت نهایت تلاش خود را کرده اند و نشان از تعصب آنها و قصد آنها برای انکار فضایل امیرالمؤمنین علیه السلام می باشد . انگیزه آنها نیز از کلام ایشان که می گویند شیعه می خواهد به واسطه این حرفها وصایت علی بن ابیطالب (علیه السلام) را اثبات کند معلوم می گردد ، که چیزی نیست جز جلوگیری از اشاعه هر چیزی که حاکی از برتری مطلق امیرالمؤمنین علیه السلام از خلفای سه گانه می باشد . این در حالی است که این مطلب یکی از کوچکترین فضایل امیرالمؤمنین علیه السلام می باشد و شیعه را برای اثبات کلام خود ، آیات قرآن و نصوص روایی ، کفایت می کند.
و در پایان ؛
« اللهم إنی لو وجدت شفعاء أقرب إلیک من محمد و أهل بیته الأخیار الأئمة الأبرار لجعلتهم شفعائی فبحقهم الذی أوجبت لهم علیک أسألک أن تدخلنی فی جمله العارفین بهم و بحقهم و فی زمره المرحومین بشفاعتهم إنک أرحم الراحمین و صلى الله على محمد و آله حسبنا الله و نعم الوکیل » .


90/6/1::: 8:59 ع
نظر()
  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ صحبت جنجالی شیخ حسین انصاریان رو کی پیگیری کرده؟ اصلا خبر دارین؟
+ سلام شنیدید در پاکدشت چه خبره؟جنگه جنگ!!!!!!ولی مابی خیال و بیخبر.فردا میخوان 6تن از شهیدشدگان رو تشییع کنن.توروح شهداصلوات.
+ اخلاص در عمل یعنی چه؟